اتفاقی رفتیم. جمع ادبی خوبی بود. هر چند همیشه لوس ها هم هستند؛ آنها که خیال می کنند تخم دوزرده کردهاند و وقت و بی وقت توی حرف دیگران می دوند. دختر جوانی هم بود. همراه پسر جوانی. دختر زودتر آمد. وقتی پسر آمد کنارش نشست. دختر دست انداخت در کمرش و شروع کرد به نوازش. دختر کمی به سمت راست، به سمت پسر، خم شده بود. بعد هم دست انداخت توی موهایش و نرم نوازش کرد. وقتی جایشان عوض شد باز هم دختر نوازشش کرد. نوازشهای نابرابر
جلسه نقد و بررسی کتاب "ماهیجا"
حرف زدن از "حرف زدن"
دختر ,هم ,آمد ,توی ,انداخت ,سمت ,دست انداخت ,به سمت ,کمی به ,دختر کمی ,نوازش دختر
درباره این سایت